پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۵

باز هم مدرسه ها باز می شود

پس فردا مدرسه ها باز می شود اما من هیچ احساسی نسبت به این موضع ندارم. اما گسو خوشحاله چون من دوباره خواندن کتاب آغاز می کنم. راستش تعطیلات بود و من همه چیز را کنار گذاشته بودم. نه این که اصلا کتاب نخوانم ها فقط بعد از 2 صفحه کتاب خواندن خوابم می برد. راستی گیسو از تعجب دارد شاخ در می آورد که چطور می شود یک آدم هیچ کاری نکند و حوصله اش سر نرود. من این موضوع را در تابستان کشف کردم و آن را به اجرا گذاشتم. من پیش خاله ام هم رفتم . اومی خواهد بچه دار شود 3 ماهه دیگر مانده تا مانی به دنیا بیاید. پیش او که بودم یک از سرگرمی هایم لمس حرکت مانی تو شکم خاله ام بود. نمی دانی چطوز بعضی وقت ها لگد می زد. یک بار به شکم خاله ام آن چنان لگدی زد که نگو. به نظرم مانی لیموییه