شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴

غزاله می گه معلمم خوش اخلاقه

روز اول مدرسه ها گذشت ومن فهمیدم که به کتاب
لی لی می گه معلمش بد اخلاقه احتیاج ندارم
چون معلمم خوش اخلاقه

پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۴

مخصوص بچه هایی که با معلمشان مشکل دارند


ببخشید که مدتی این جا ننوشتم
مدتی رفته بودم مسافرت

لی لی می گه معلمش بد اخلاقه
این اسم یک کتاب است که نویسنده ای به نام " دومینیک دوسن مارس " آن را نوشته و سرژ بلاش آن را نقاشی کرده است و نقاشی هایش خیلی زیاد است . .
این کتاب مخصوص بچه هایی است که با معلمشان مشکل دارند . پارسال که رفته بودیم نمایشگاه کتاب پدرم این کتاب را برای من خرید . من هم پارسال با معلمم مشکل داشتم .
اگر روز اول مهر می ترسید که معلمتان بد اخلاق باشه کتاب لی لی می گه معلمش بد اخلاقه را بخوانید .

شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۴

دایی غوله چه جوری غذا درست می کند؟

خاله غوله می گوید دستپخت اقا غولا بهتره . مامان هم همین را می گوید .بابا غوله هم همین را می گوید
ولی من دستپخت دایی غوله را دوست ندارم
آخه یک روز دلم خواست که دستپخت دایی غوله را بچشم
وقتی چشیدم دیدم هم شور بود ، هم شیرین ، هم تند بود هم ترش و هم تلخ
حالا دیگه دوست ندارم دستپخت آقا غولا را بچشم
تازه حالا من یک بچه غول تپل مپلم
آخه می دونین دایی غوله چه جوری غذا درست می کنه ؟
یک گاو درسته و زنده را با یک تانکر نفت و یک درخت درسته با کلی گل می ریزد در دیگ و زیرش را روشن می کند . بعد از چند دقیقه غذای دایی غوله آماده است شما هم بفرمایید تا سرد نشده

جمعه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۴

اگر یک تمساح بودید



شما یک تمسا ح هستید و دل تا ن چند بچه ی چا ق وچله
. می خواهد
تمساح غول پیکربرای خوردن غذ ا دست به هرکا ری زد
تمساح غول پیکر داستان نویسنده ای به نام رولد دال است . من به جا ی تمساح بودم تونل و حشت می شدم تا این که درخت بشم
من از کارهای این نویسنده خیلی خوشم می آد مثل " چارلی و کارخانه شکلات سازی" . من چند شب پیش تا نصف شب بیدار ماندم و فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی را دیدم . کتاب " من و زرافه وپلی " را هم خواندم که خیلی خوب بود

سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۴

صدف ها و موج ها

من قرار بود که یک نوشته درباره یک نمایشگاه بنویسم ولی نشد
الان یک شعر می نویسم که از یک شاعر به نام "میچیو مادو " است
از روی یک کتاب به نام خواب پروانه ها که کتاب قشنگی است
ای صدف پیچ در پیچ تو چه طور
به دنیا آمدی؟
"وقتی که موج ها پیچ می خوردند
و پیچ می خوردند
من به دنیا آمدم"
ای صدف صورتی تو چه طور
به دنیا آمدی؟
"وقتی که موج ها
می درخشیدند
زیر نور آفتاب"
ای صدف گرد تو چه طور به دنیا آمدی؟
"وقتی موج ها
حباب هایشان را
دانه دانه بیرون می دادند."