دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۵

جشنواره پویانمایی


من در روزهای جشنواره پویانمایی رفتم به این جشنواره
و فیلم های زیادی دیدم . امسال پویا نمایی ارزش دیدن داشت.
مخصوصا فیلم های درمیان تیغ ها و قلعه ی هاول.

در میان تیغ ها
داستان یک موسیقیدان به همراه پسر و گروه موسیقی خود به اردو می روند.
یکی از بچه ها سر شیپور خود را گم می کند.
آن ها به شهر می روند اما مغازه ها طعتیل است .
آن جا موسیقیدان عا شق یک خانم می شود آن را به کنسرت دعوت می کند .

قلعه ی متحرک هاول
داستان دختری که کلاه ساز است .
یک روز پیر زنی پیش او می رود وزیبایی اش را می گیرد .
او به قلعه ی هاول می رود وعاشق او می شود.

12 Comments:

Anonymous ناشناس said...

این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

۱۲:۳۶ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

مطلبت خوب بود. خدا حافظ

۱۱:۲۴ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس said...

سعی کن بیشتر بنویسی ولی همه مطلبات شادی اور باشن.

۱۱:۳۳ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس said...

خودم.
ممنون که برام گذاشتین

۱۱:۳۶ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس said...

سلام.من اتفاقي به وبلاگت رسيدم .برام جالب بود كه يه دختري به همسن و سال تو وبلاگ داشته باشه.من وبلاگ ندارم اما خوشحال مي شم برام ايميل بزني.دوست تو زهرا
www.z.journalist@yahoo.com

۵:۵۴ قبل‌ازظهر  
Blogger marzieh diary said...

سلام من مرضیه هستم من هم 10 ساله هستم و وبلاگ می نویسم از وبلاگ شما هم خوشم اومده لطفاً با من دوست بشو.

۱۲:۰۸ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس said...

در زمستان تو کوچه ها قدم می زدم.دل خسته از زندگی، پژمرده از بی کسی، دنیا بی مهر و بی رنگ به امید هیچ فردایی قدم می زدم.
که نوری قلبم را روشن کرد و گرمی محبتت مرا امیدوار کرد. زمستان برایم بهارشد، زندگی برایم معنی و رنگ گرفت. شکفتم وقتی تو را دیدم. با حضورت دنیا برایم عوض شد. عاشق شدم و عشق را در وجودت معنی کردم، که راستی تو معنای تمام عشق هستی.
گفتم که دوستت دارم و با من بمان که بی تو سرگردانم.
ناگه از جدایی ترسیدم. به تو گفتم که می شود یک روز از اینجا بروی؟
نگاهم کردی و گفتی من حال هم رهگذرم

۱۲:۵۰ بعدازظهر  
Blogger انگار نه انگار said...

پرسه زدن در لابلای کلمات و جملات ساده و زیبای شما، مثل این است که آلبوم کهنه‌ی عکس‌های کودکی را ورق بزنیم. چقدر خوب است این سادگی
چقدر پاک و حسرت‌برانگیز است دنیای شما غزاله خانم. یادم رفته بود که در این شهر شلوغ، هنوز زندگی به این پاکی جریان دارد

۴:۳۹ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس said...

خیلی از نوشته هات خوشم اومد. آفرین. اما هر چی که داری بزرگ می شی، این خطر تو رو و همه بچه های باهوشی مثل تورو تهدید می کنه، که به مرور برای جلب تایید بقیه آدم بزرگ ها، "خودتون بودن" رو از دست می دید.
من خیلی خوشحال می شم که تو الان بگی، "نه، من حواسم هست" اما پس این رو هم بدون، تو جامعه ما، برای خودت بودن، باید قهر و بداخلاقی خیلی ها رو تحمل کنی...
دوستت دارم
شکوفه آذر
به مامان و بابا سلام برسون

۱۱:۴۸ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس said...

سلام
من داشتم سایت آقای علی اصغز سید آبادی
سرچ میکردم به سایت هنوز رسیدم که
فیلتر بودو نتونستم ایمیلی پیدا کنم
ممنون میشم اگر شما ایمیلی از ایشان دارید به من بدین

با تشکر

۷:۴۷ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

بولتن دانشجويان و دانش‌آموختگان فلسفه ايران

Iranian Students of Philosophy

www.isphilosophy.com

۵:۰۶ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

http://eekshop.com
Going for more information on cast away a multi functional Marriage gorgeous honeymoons as well selfish reason? Let make an appointment with what James has for more information about say?

۱۲:۱۶ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home