دوشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۴

قول بچه قورباغه



قول بچه قورباغه از اون قول های غیر قابل عمل بود .
آنجا که درخت بید به آب می رسید یک بچه قورباغه ویک کرم همدیگر را دیدند.
آن ها توی چشم ها ی ریز هم نگاه کردند. ..
....وعاشق هم شدند.
کرم رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد.
............................................
قول بده که هیچ وقت تغیر نکنی
قورباغه نادان قول داد ، اما
.........................
این تکه هایی از کتابی به نام قول بچه قورباغه است
که اسم نویسنده اش " جی آنه ویلیز" و " تونی رس"است
شما اگر به جای جی آنه ویلیز و تونی رس بودید در جای خالی چه می نوشتید؟

4 Comments:

Anonymous ناشناس said...

من هم قول بچه قرباغه رو خوندم..تو فکر می کنی آدم به خاطر قولی ک نتونسته بهش عمل کنه محکومه که تنها بشه؟...من از دست اون کرم لعنتی لجم گرفت!

۱۲:۴۳ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

من حدیث بودم..اشتباهی اسمم و نگفتم :)

۱۲:۴۴ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

سلام غزاله خانم گل.چقدر این داستانت را دوست داشتم.بخاطر کرم و قورباغه که وقتی بزرگ بشه می تونه همون کرمه رو بخوره و هنوز خوشحال باشه...؟واقعا؟نمی دانم.اما خیلی خوب می فهمی دختر.مثل همان صدای گنجشکهایت د.خوب باشی دخترک رنگین کمانی

۱۲:۱۲ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

سلام باز! ببخشید من دفعه ی پیش نفهمیدم که این نقل قول بود و نوشته ی خودت نبود...بهرحال چرا به روز نمی شی دختر گل؟راستی در وبلاگ کارهایم به وبلاگ قشنگ تو لینک دادم.بچه های دیگه هم هستند.تو هم اگر کودک دیگری می شناسی که وبلاگ می نویسه به من بگو.دوست دارم چیزهایی را که بچه ها می نویسند بخوانم.همیشه خوب و شاد باشی

۳:۲۰ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home