سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۴

سه کتاب

سه تا کتاب خواندم .یکی اسمش " کلاغ آواز خوان " بود که آن را جعفر ابراهیمی نوشته بود . من زیاد خوشم نیامد . همش نوشته بود این کلاغ قصه ما . همش قصه ما تکراری بود.
یک کتاب دیگر هم " یک نقاشی " بود که آن را خانم اکرم قاسمپور نوشته بود . یک بچه بود که می خواست نقاشی خدا را بکشد وجالب بود . یک کتاب دیگر هم خواندم که از آن خیلی خوشم آمد . اسمش " شلوارک سبز و بلوز بنفش " بود . این کتاب را عذرا جوزدانی نوشته بود . داستان یک بلوز بنفش و شلوارک سبز بود که با هم دعوا می کردند و در آخر هر دو در وایتکس شسته می شوند و همرنگ می شوند

1 Comments:

Anonymous ناشناس said...

غزاله جان! نگفتی حالا ان پسر بچه نقاشی خدا را چطوری کشید. تصویر خدا تو نقاشی پسرک چطوری بود؟ داستان ان شلوارک و بلوز هم خیلی جالب بود...حالا دیگه همرنگ و مساوری شدند. دیگه دعوا ندارند:)

۳:۳۰ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home